نه چندان واقعی شعرگاه

(توضیح شعر بنا بر درخواست عزیزان)

دنیای بیرون را بارها نگاه کرده ایم. نگاهی که مختص چشم های ماست به قول سیلویا پلات باز و بسته کردن این چشم جهان را به روز و شب واداشته است. گویی جهان تصویری ذهنی است. فاصله میان خیال و واقعیت از دید چشم های من که خواننده ی اول این شعر بوده ام غیر قابل تشخیص است هر دو به هم راه می یابند و تصاویر خیال در زندگی و تجارب زندگی در رویای ما نقش میبندند. گویی که انبار ذهن توشه توشه تصاویر را درون یک اتاق میریزد اتاقی که ناخود اگاه نسبتا تاریک ماست این تصاویر هم از جنس خیال اندو هم تجربه هایی ذهنی از ان چه واقعیت میدانیم.

از خواننده عزیز میخواهم که پا به پای خیال همانند دیدن فیلم، پلان به پلان با من همراه باشد.همان طور که در ابتدای شعر نوشته شده اولین سکانس یک تصادف کوتاه مدت است و اولین بیت در اولین روزهای اغما است. بهمن به میانه خود رسیده و راوی روی تخت بیمارستان  خوابی از برف و نماد  خیالی سرما زمستان -تازی تن سپید- میبیند. خواب روزها ادامه می یابد تازی از بارداری اش و احساس کودکانه درونش ، از جفتش با او حرف میزند و هر لحظه به نزدیک تر میشود و روی پایش می ارامد.

بعد چندی توله ی تازی به دنیا می اید و خکشان کشان بر پای دیگر راوی مینشیند. حس سرمای زیر پا و گرمی جثه ی دو تازی احساس کرختی را ارام ارام به پاهایش می اورد. همان طور که فاصله ی خیال و واقعیت از بین رفته است در میان شعر ناگهان به نظر پزشک او پرداخته میشود: او اکنون فلج شده است. 

هر چند مهم ترین منظور این شعر در تاویل خواننده از سطور پایانی نمود می یابد، تنها می خواهم اشاره ای جزئی به بالغ شدن توله و دگر دیسی تازی مادر به انسانی واقعی که اکنون تمام جثه ی راوی را در بر گرفته و ارارم ارام او را فلج میکند داشته باشم.هم نشینی و گفتمان ایجاد شده در روایت های نامنقول قصه های هزار و یک شب ماده تازی و تعبیرهای راوی در نهایت به سنتز زمان ؟میرسد. در هر صورت زمان ادامه دارد. در حجم سنگینی از تقابل ها که اکنون راوی را به عمق اغما کشانده یک گریز پارالوژیک جهت گیری متن را تغییر میدهد. جهت روایت به زمانی بعد از بیدار شدن حرکت میکند....

اکنون چه اتفاقی افتاده است؟ عمق اغما و حالت هوشیاری در سطرهای پشت هم با اشاره ای جزئی به بیمارستان در هم تنیده میشوند. این جای خالی را از دیدگاه خواننده محور من خودتان تکمیل کنید؟ مسیری که اغما و هوشیاری را با پاسخ تقابلها به هم رسانده چه بود؟ خواب تازه ای که راوی را در بر گرفته احساسی از روشنایی به دست میدهد ویی روشنایی خیره ی برف ها و تن ماده تازی هاست.



تاريخ : چهار شنبه 29 ارديبهشت 1395برچسب:توضیح شعر, شعر معاصر, , | | نویسنده : نوید بهداروند |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد